بخش دوم گفت وگو با نخستین رئیس حوزه هنری اصفهان؛

زیستن با فرهنگ و هنر

زیستن با فرهنگ و هنر

سفرگو: اصفهان تأسیس دانشگاه و پیش دانشگاهی هنر سوره، شکل گیری کتاب فروشی سوره در محوطه کتاب سرای آمادگاه، شروع روند بیمه کردن هنرمندان، ایجاد موزه خط کلهر، فعال کردن مرکز آموزش موسیقی حوزه هنری، پیشنهاد ایجاد قطعه هنرمندان در باغ رضوان، برگزاری کنگره بزرگ شعر نیما، برگزاری جشنواره هنرهای اسلامی و نخستین جشنواره فیلم های ویدئویی سوره، تنها قسمتی از رخدادهای مهم و مفیدی است که اصفهان، در زمان ریاست حمیدرضا قندی بر حوزه هنری شاهد آن بود.


در بخش نخست گفتگو با نخستین رییس حوزه هنری اصفهان، قندی از شروع فعالیت جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان در اصفهان سخن گفت، روزهای پر تب وتاب و پرشوری که آن زمان به واسطه این جشنواره در اصفهان رقم می خورد و او از ششمین تا هجدهمین دوره دبیر اجرایی آن بود. از شکل گیری حوزه هنری اصفهان در زیرزمین متروکه ی مقابل هتل عباسی و شروع مسئولیتش بعنوان نخستین رییس این حوزه؛ مکانی که خیلی زود به جایگاهی برای حرکت های بزرگ هنری تبدیل شد.
آنچه می خوانید بخش دوم گفتگوی اختصاصی ایسنا با حمیدرضا قندی است؛ مردی که در حین گفتگو بارها اشک چشمانش بر روی خاطره هایی جاری شد که هیچ وقت از خاطر اهل فرهنگ و هنر شسته نمی شوند.
چرا دیدار با هنرمندان برایتان مهم بود؟
من اعتقاد داشتم هنرمندان را در زمان حیات باید حمایت و از آنها تجلیل و قدردانی کرد، چون عموماً یک عادتی داریم که وقتی طرف فوت می کند تازه یادمان می آید که چه کسی را از دست داده ایم. برای همین برنامه ریزی کردیم و برای هنرمندانی که پا به سن گذاشته بودند، نکوداشت و بزرگداشت برگزار کردیم و این بزرگداشت ها سبب شده بود که هنرمندان خیلی بیشتر به ما اعتماد کنند و ارزش کار خودشان را بالاتر ببینند.
یادم هست یک روز بامداد به من زنگ زدند که فلان هنرمند حالش خیلی بد است و چه کار کنیم؟ یادم نیست کدام هنرمند بود اما به دیدنش رفتم. وقتی داشتم در راه می رفتم پیش خودم گفتم ما در اصفهان تخت فولاد داریم که برای خودش اسم بزرگی است و چرا قطعه ای به نام هنرمندان نداشته باشیم؟ به آقای کاظمی زنگ زدم و گفتم «آقا مرتضی من می خواهم چنین کاری بکنم.» گفت چه فکر خوبی! من هم هر طور باشد کمکت می کنم.» با یکدیگر همفکری کردیم و بنا به این شد که با عنایت به ارتباطاتی که ما داشتیم، شهرداری اصفهان یک قطعه ای را به نام قطعه هنرمندان پیش بینی نماید که هنرمندان آنجا دفن شوند. این صورت گرفت و قطعه نام آوران راه اندازی شد.
خاطرتان هست کدام یک از هنرمندانی که در آن دوران بودند فوت شده اند؟
متأسفانه خیلی ها فوت شدند، هفتاد تا هشتاد درصد هنرمندانی که در قطعه هنرمندان دفن هستند کسانی بودند که ما در حوزه هنری با آنها هر هفته جلسه می گذاشتیم و با حضورشان کلاس های آموزشی و برنامه های هنری برگزار می کردیم. از آن جمله می توانم به مرحوم استاد معین خطاط، مرحوم استاد ساغری نوازنده و سازنده سنتور، مرحوم استاد امان الله طریقی عکاس و نقاش، مرحوم استاد رستم شیرازی، مرحوم استاد قدسی، مرحوم استاد بختیاری که معرق چوب کار می کردند اشاره کنم.
در زمان مسئولیت شما در حوزه هنری، به جز جشنواره فیلم کودک، جشنواره های دیگری هم برگزار شد؟
نخستین جشنواره فیلمهای ویدئویی سوره سه دوره توسط حوزه هنری اصفهان برگزار و بعد به تهران منتقل شد. همینطور جشنواره موسیقی دفاع مقدس توسط حوزه هنری در اصفهان و در محل پل خواجو برگزار گردید. جشنواره هنرهای اسلامی را با مشارکت سازمان فرهنگ و ارتباطات در میدان نقش جهان برگزار کردیم.
همینطور در مردادماه سال ۱۳۷۷ کنگره ی بزرگ شعر نیما را داشتیم که بسیار اتفاق جدید و در نوع خود بی سابقه ای بود که به همت واحد ادبیات حوزه هنری اصفهان برنامه ریزی و برگزار گردید. خیلی از شاعران معروف همچون حمید مصدق، محمود مشرف آزاد تهرانی، فرخ تمیمی، هرمز علی پور، علیرضا قزوه، محمد حقوقی و پژوهشگران ادیبی چون کورش صفوی، فرزان سجودی و البته آقای محمود نیکبخت در این کنگره حضور داشتند.
چطور همه کارکنانتان با شما همسو بودند؟
من وقتی مدیر شدم هیچ نیرویی نداشتم و باید انتخاب می کردم، یک سری افراد را از زمان جشنواره کودک می شناختم و با من همفکر و هم سو بودند و یکسری هم پس از آمدن، با دیدگاه های ما همسو شدند.
در مسیر فعالیت هایتان در حوزه با چه مشکلاتی مواجه شدید؟
ما به زحمت در اصفهان کارکردیم، فشار زیادی روی من بود و... ولی خدا کمک کرد تا راهم را ادامه بدهم و خدا را شاکرم که هنرمندان از اقدامات حوزه هنری راضی بودند و توانستم در آن برهه، در حد توانم حامی و پشتیبان آنها باشم. امیدوارم هرکس پس از من آمده نیز این حرکت ها را ادامه دهد. اصفهان و هنرمندانش ارزش این را دارند که در دنیا مطرح شوند.
بعد از ریاست حوزه هنری چه مسئولیت هایی داشتید؟
سال ۱۳۸۰ مدیر روابط عمومی ذوب آهن شدم و سپس در فولاد مبارکه بعنوان مشاور مدیرعامل فولاد کار کردم. پس از فولاد نیز مدیرعامل شرکتهای مختلفی بودم و الان هم مدیرعامل یک شرکت تهیه و تولید مواد اولیه و عضو هیئت مدیره ستاد دیه هستم.
چرا از حوزه هنری جدا شدید؟
سال ۱۳۸۰ که به ذوب آهن رفتم، هم زمان مسئولیت حوزه هنری اصفهان را هم بر عهده داشتم. آن زمان آقای بنیانیان رییس حوزه هنری کشور بود و به لحاظ قانونی امکان کار در دو شغل وجود نداشت و واقعاً من هم به هردو کار نمی رسیدم ازاین رو بزرگوار دیگری مسئولیت حوزه هنری را به عهده گرفت.
در سایر مشاغلی که پس از حوزه هنری عهده دار شدید، نسبت به مباحث فرهنگی چه نگاهی داشتید؟
کار من هم اکنون یک کار صنعتی است اما در صنعت هم هنر را پیاده می کنم. زمانی که از حوزه هنری به ذوب آهن رفتم گرچه محیط صنعتی بود اما آنجا به شکلی حوزه هنری راه انداختم؛ یعنی هر روز ظهر در ذوب آهن موقع ناهار، نمایش خیابانی اجرا می شد و برنامه موسیقی می گذاشتیم! آن زمان مدیرعامل ذوب آهن آقای مهندس اکا بود، ایشان خیلی محبت داشتند و من را آزاد گذاشته بودند. در ذوب آهنی که آهن و فولاد و آتش است و ظهر کارگر می خواهد ناهار بخورد، صدای موسیقی برایشان روحیه بخش و شادی آفرین بود، آنها در راه رفتن به رستوران شاهد اجرای تئاتر خیابانی بودند و این بطور قطع در انتقال حس مثبت به کارگران و کارمندان بی تأثیر نبود.
برای نخستین بار در ایران شبکه تلویزیونی در ذوب آهن راه اندازی کردم چون یک تفکر و نگاه فرهنگی داشتم و اعتقاد داشتم با استفاده از فرهنگ می شود به بسیاری از مسائل ورود و آرامش ایجاد کرد. میتوان سخت بودن کار کارگری را برطرف کرد.
ما از کارگرها برنامه می گرفتیم و خودشان را در تلویزیون می دیدند. البته من همین کار را در فولاد مبارکه هم انجام دادم. در فولاد مبارکه نیز رادیو فولاد را راه اندازی کردم که هنوز هم ادامه دارد. آقای دکتر سبحانی مدیر فولاد مبارکه ظهرها برنامه را گوش می کرد و مواردی که کارگرها صحبت می کردند را یادداشت و از راه معاونین خود پیگیری می کرد. این اتفاق سبب شد که هیچ شایعه ای رشد نکند و بلافاصله خنثی شود. بدین سان کارمندان و کارگران ذوب آهن و فولاد مبارکه درد دل و خواسته های خودرا در این برنامه اعلام می کردند و مسؤلان مربوطه آنها را می شنیدند و پیگیری می کردند. مدیرعامل ذوب آهن شنیدن این برنامه را از ناهار ظهر واجب تر می دانست.
زمانی که به فولاد مبارکه رفتم سینماهای اصفهان با حمایت فولاد مبارکه بازسازی شد، درحالی که سینما متعلق به حوزه هنری بود. آقای دکتر سبحانی به کارهای فرهنگی علاقه داشتند و من هم که به دنبال چنین فرصت هایی می گشتم. یک روز یکی از دوستان به من زنگ زد و گفت «ما می خواهیم سینما ایران را بازسازی نماییم و پول نداریم. فولاد مبارکه می تواند به ما کمک کند؟» گفتم «ببین فولاد مبارکه ورق و فولاد است ربطی به هنر ندارد.» گفت «تو اینجا رادیو راه انداختی.» من هم دیدم که ماجرای من در فولاد را می داند و رفتم و از سینما بازدید کردم و گفتم کمک می نماییم. یکی از افتخارات فولاد مبارکه این است که در کارهای اجتماعی بیرونی مشارکت دارد و به تکامل منطقه ای اهمیت می دهد بهرحال ما آن سینما را بازسازی کردیم و بعد در بازسازی همه ی سینماهای حوزه هنری نیز کمک کردیم.
آن چند سالی که در روابط عمومی ذوب آهن بودم همیشه روابط عمومی برتر کشور بودیم. اهتمام کردم بگونه ای در آنجا ضمن کوشش برای رونق صنعت، هنر و اهمیت آنرا نیز در زندگی کارکنان فراموش نکنم. به واسطه جشنواره کودک با رییس و مدیران سینما ارتباط داشتم، از آنها خواستم تا طبق ارائه ی بلیتی مشخص، کارکنان ما فرصت داشته باشند که در طول شش ماه هر ساعتی که بخواهند با خانواده هایشان به سینما بیایند و فیلم ببینند.» اول گفتند که با عنایت به فروش بلیت پیش از هر سانس امکانش وجود ندارد، گفتم «چرا نمی شود! ما پشت بلیت هایمان می نویسم نیم ساعت زودتر بیایید. شما برخی از صندلی هایت را برای این کار بگذارید» خدا بیامرزد آقای منصور نور پور مدیر پردیس سینما قدس اصفهان را، من اول خدمت ایشان رفتم. خیلی به من محبت داشتند و از زمان جشنواره کودک هم من را می شناختند و می دانستند حرفی که می زنم عمل می کنم. به او گفتم که سالی دو بار می خواهم به کارکنان ذوب آهن بلیت بدهم تا هرزمانی خواستند فیلم ببینند و بعد هم این درخواست را از تمام سینماهای اصفهان و شهرهایی مانند زرین شهر، مبارکه، شاهین شهر و فولادشهر هم کردم و موافقت شد. بلیت هایی را طراحی کردیم و در اختیار خانواده ها قرار دادیم که با استقبال آنها مواجه گردید، بعد در فولاد مبارکه هم همین کار را انجام دادم و بلیت سینما شش ماهه و سه ماهه برای کارکنان و خانواده شان طراحی کردیم که هر زمانی و هرزمانی وقت داشتند به سینما بروند.
کار دیگری که در سال ۱۳۸۰ در ذوب آهن انجام شد چاپ هفته نامه آتش کار بود که ابتدا به صورت سیاه وسفید و بعد رنگی منتشر می شد. فکر کردم که کارکنان ذوب آهن بخش زیادی از عمر خودرا در اتوبوس رفت وبرگشت می گذرانند و می توانند در این راه به مطالعه بپردازند بنابراین جلسه گذاشتیم و تصمیم گرفتیم که هفته نامه ای ارائه نماییم و در آن از مطالبی مثل معرفی بناهای تاریخی اصفهان، برنامه های تئاتر و سینماهای اصفهان و مطالب پزشکی و سلامت استفاده نماییم.
من اعتقاد داشتم که کارگر نباید خستگی کار خودرا به داخل خانه ببرد اما باید عشق خانواده را به محل کارش بیاورد تا کار رشد کند بنابراین گروه فیلم سازی و سمعی بصری قوی ایجاد کردیم و یک سری برنامه درست می کردیم و در اتوبوس ها در مسافتی که کارگرها می رفتند نمایش می دادیم یعنی راننده اتوبوس باید این سی دی را در دستگاه پخش خود می گذاشت و کارگرها گوش می کردند که البته متأسفانه اجرایی نشد چون تجهیزات خیلی زیادی می خواست.
یک روز در ذوب آهن یک کارگر برای من چای آورد و من دیدم خیلی بوی خوبی می دهد و او را تشویق کردم و پاداشی به او دادم. بعد سه روز بعد به ساختمان مرکزی رفتم و دیدم کارگرهای خدماتی مدام پیش من می آیند و همه هم بوی عطر می دهند. ما هم آمدیم در هتل عباسی برای کارکنان بخش خدمات برنامه گذاشتیم به آنها عطر هدیه دادیم و تشویقشان کردیم که به ظاهر خود اهمیت بدهند.
وضعیت امروز جشنواره فیلمهای کودکان و نوجوانان را چطور می بینید؟
به کار فعلی نمره صفر می دهم، چون آن موقع با امکاناتی بسیار کمتر از حالا جشنواره را باشکوه و پرقدرت برگزار می کردیم. شهر دست بچه ها بود و پخش فیلمها از سانس هشت و نیم بامداد برای مدارس شروع می شد تا ساعت چهار بعدازظهر و چهار به بعد خانواده ها می آمدند و فیلمها را می دیدند. جشنواره در اصفهان روی همه چیز اثر گذاشت، حتی ظاهر شهر.
به نظر من الان جشنواره فقط خوب تبلیغ می کند اما خروجی خوبی ندارد. آدم های درستی هستند اما جشنواره را کوچک گرفته اند درحالی که جشنواره کودک از جشنواره فجر خیلی مهم تر است. جشنواره کودک فیلمی تولید می کند که مقرر است با آن نسل آینده ساخته شود و آن فیلم می تواند روی یک کودک و نوجوان دبستانی و راهنمایی خیلی تأثیرگذار باشد. آنها وقتی که فیلم را ببینند انگیزه پیدا کنند که در آینده چه کاره شوند و کدام کار بد را انجام ندهند و کدام کار خوب را انجام دهند.
جشنواره اصفهان وقتی آغاز شد یک زمانی آنرا با شش فیلم سینمایی شروع کردیم و بعد به حدود سی فیلم سینمایی کودک رسید. الان وزارت ارشاد باید یارانه بدهد که فیلم کودک ساخته شود. چرا الان شبکه های ماهواره ای ۱۰ تا کانال انیمیشن و برنامه دارند و فرهنگ کشورشان را در ذهن بچه های ما می کنند؟ به علت این که ما کار نمی نماییم.
تمام بازی های گوشیهای همراه، خشونت بار و در جهت ترویج فرهنگ غرب است و ما هم چون حوصله نداریم به بچه مان اجازه می دهیم که بازی کند. شاید بازی هایی هم در ایران طراحی و ساخته شده باشد اما ظاهراً جذابیتی برای بچه ها نداشته است چون درست در این حوزه سرمایه گذاری نکرده ایم. خب بچه ها سراغ نوع خارجی می روند که جذاب است اما همه اش خشونت است و من مطمئنم این ها در کشور خودشان اجازه پخش ندارد.
ما باید تفکر فرهنگی کشور خودمان را در بازی هایمان ارائه نماییم. چرا حاضریم برای یک سری چیزها هزینه نماییم اما حاضر نیستیم برای بچه های این کشور هزینه نماییم. همان گونه که جاده مهم می باشد، درخت مهم می باشد، گل و خیابان و اکسیژن مهم می باشد فرهنگ هم مهم است؛ روح آدم مهم می باشد. وظیفه دولت می باشد که این کار را انجام دهد وقتی سیاست یک کشور را با بازی هایی که همه اش خشونت است به کشورمان می آوریم دیگر نیازی نیست که آنها برای ما بمب و موشک بفرستند چون یا همین بازی ها برایمان بمب فرستاده اند و جنگ و خرابی را آغاز کرده اند و دیگر نیازی به جنگ رودررو نیست، آنها جنگ را به خانه ها و سفره های ما آورده اند.
مشکل امروز در زمینه هنر و هنرمندان را چه می دانید؟
ما در شهر اصفهان هنرمندان زیادی داریم که خیلی از آنها به خاطر نداشتن تریبونی برای معرفی خود و آثارشان ناشناخته می مانند. شما بعنوان خبرنگار وقتی در تهران گزارشی در مورد هنرمندی تهیه می کنی حتی اگر آن هنرمند درجه یک هم نباشد اما دیده شده و سکوی پرتاب و ترقی برای او می شود و این موجب رشد آن هنرمند می شود، اما این در مورد افرادی که در اصفهان و در رشته های مختلف هنری کار می کنند صدق نمی کند، مطبوعات و صداوسیما و خبرگزاری ها از آنها حمایتی نمی کنند تا مثل هنرمندی که در پایتخت زندگی می کند خود و هنر خودرا نشان دهند.
اشکال این است که ما می خواهیم در کشورمان همه کاری انجام دهیم، کارخانه یخچال داشته باشیم، کارخانه فرش داشته باشیم، خودروسازی داشته باشیم. بهتر است تمرکزمان روی مواردی بگذاریم که در آن زمینه توانمندتر و امکان رشد بیشتری داریم. هنر در ایران حرف اول را می زند بی جهت نیست که گفته اند: هنر نزد ایرانی ها است و بس! هنر باید به تمام دنیا برود، باید وزارت ارشاد و حوزه هنری هنرمندان را تشویق کنند و سالن اجاره کنند و آثارشان را نشان دهند. سفارتخانه های ما یک معاونت فرهنگی دارند اما کار فرهنگی انجام نمی دهند. چرا!؟
یک روز با برخی از هنرمندان برای نمایشگاهی به انگلیس رفتیم و مسئول آنجا وقتی فهمید گروه از هنرمندان اصفهانی هستند من را صدا زد و گفت بیا می خواهم یک چیزی از ایران را نشان بدهم و در یک اتاق را باز کردند و یک اثر هنری از یکی از خطاطان اصفهان را نشانم دادند. آدم احساس غرور می کند که در خارج از کشور به یک اثر هنری تا چه اندازه اهمیت می دهند. هنرمندان اصفهان خیلی کارهای بزرگی دارند اما از آنها حمایتی نمی گردد درحالی که می توانند با هنرشان در دنیا حرف برای گفتن داشته باشند.
یادم هست روزی در مسیرم به خانه هنرمندان دیدم چند نفر در پارک دور هم نشسته اند و خاطرات خودرا در برای یکدیگر تعریف می کنند یک ساعتی کنارشان نشستم و به صحبت هایشان گوش کردم یکی از آنها گفت معلم هستم یکی گفت کارگر و... به آنها گفتم من یکجا دارم شما روزها بیایید آنجا بنشینید و روزنامه در اختیار آنها گذاشتم و یک مدت از همفکری آنها خیلی کمک گرفتم. من اعتقاددارم که باید از تجربیات و دانسته های افرادی که بازنشسته شده اند استفاده کرد، نباید بگذاریم که خانه نشین و پارک نشین بشوند. کانون بازنشستگان باید محل تفکر و مرتفع ساختن مشکلات سازمان ها باشد و هفته ای دو روز معضلی که سازمان ها یا کارخانه ها با آن مواجهند را بررسی نمایند و از آنها ایده و فکر خوب بخواهیم، اما ما در کل کشور از کانون بازنشستگان چه استفاده ای می کنیم! من اصلاً اعتقادی به بازنشستگی ندارم. من اعتقاددارم سن پیری آدم ها از ۷۵ سال به بعد آغاز می شود البته نه این که در این سن پیر شده باشند بلکه از این سن شروع می نماییم به پیر شدن. این تفکر موجب می شود که من به فرزندم به نحو دیگری برخورد کنم و با جامعه یک نوع دیگر و همیشه لباس شاد بپوشم و نگاه شاد داشته باشم و به خودم برسم.
باید به جوانمان امکان حرکت و ارائه کردن را بدهیم. جوانی که به دنبال مواد مخدر می گردد و بیکار است به این علت است که برنامه ندارد، اگر به او برنامه داده و برایش وقت گذاشته شود و آموزشگاه هایمان را رایگان نماییم و در ارتباط با بحث آموزش یارانه بدهیم جوان هم مشتاق می شود. الان اگر یک جوان بخواهد یک ساز یاد بگیرد باید مبلغ زیادی هزینه کند، آن هم در این وضعیت اقتصادی! ازاین رو بخشی از این هزینه ها را دولت باید پرداخت کند.
چرا ما در مهدکودک ها کسی را که نقاشی خوبی دارد، کسی که خوب حرف می زند یا صدای خوبی دارد یا هر هنر دیگری دارد را جدا نمی نماییم و در همان زمینه پرورش نمی دهیم؟
وقتی شهرداری سازمان فرهنگی را راه اندازی نمود یک زمانی آقای فقیهیان پشت این میز در اصفهان نشسته بود، یک موقع آقای علامه که معاون صداوسیما بود و آن موقع سازمان فرهنگی شهرداری اصفهان خیلی کار می کرد. حالا همه کرونا را بهانه خود قرار داده اند و هر اتفاقی که می افتد را به کرونا ربط می دهند، اما من ایراد را از آدم هایی می دانم که بر مسند نشسته اند. ای کاش بازهم یک وزارت ارشاد پر اقتدار و با نگاه بسیار باز داشته باشیم. چرا وقتی یک دکتر روانشناس مطلبی را می گوید همه گوش می کنند؟ چرا این مورد در هنر نباشد؟ چرا در صدای خوب یک هنرمند اتفاق نیفتد؟ در خط این اتفاق نیفتد؟ در نقاشی نباشد؟
من نخستین بار در خانه هنرمندان اصفهان کلاس آموزش خبرنگاری گذاشتم و با آقای ایرج ناظمی شروع کردیم. خوشحالم که بسیاری از این اتفاقات برای نخستین بار انجام شد اما الان نمی دانیم خانه مطبوعات چه کاری انجام می دهد. من اعتقاد دارم که واقعاً اصحاب رسانه، اصحاب رسانه هستند. الان درست است که روزنامه خوان نداریم اما سایت خوان که داریم، اینستاگرام داریم، واتس اپ داریم، این قدر که وقت جوان ها در فضای مجازی می گذرد و یک فیلم را مدام برای یکدیگر پخش می کنند آیا این کار برای یک اثر هنری انجام می شود؟ مدل رفتاری و مدل تاریخ نویسی ما عوض شده و این خطر دارد و باید آنرا نجات دهیم.
سه سال پیش به منزل شهید خرازی رفته بودم برادرشان هم بودند و به من گفتند که «یک بار من به حوزه هنری آمدم و شما هیچ شناختی از من نداشتی و گفتم دوربین می خواهم اما از من نپرسیدی که می خواهم چه فیلمی کارکنی و به من گفتی درخواستت را بنویس و بامداد دوربین فیلم برداری را بگیر.» منظورم این است که این نوع رفتار باید در سیستم مدیریتی باشد و لازم است که به جوانان اعتماد نماییم.
کاری بوده که دوست داشته باشید اما نشده باشد انجام بدهید؟
یک آرزو دارم که خیلی به دنبال آن بودم که صورت گیرد و به مدیر جدید حوزه هنری هم آنرا گفته ام. تمام دنیا ایران را مجموعه ای بزرگ از فرهنگ و تاریخ می دانند. ما در بحث هنر و آثار تاریخی در دنیا حرف برای گفتن داریم و اگر بخواهیم تاریخ دنیا را بررسی نماییم، می بینیم که جزو 10 کشور برتر جلب گردشگر هستیم اما توریستی در کشور ما نمی آید. یک مرتبه در ذهنم آمد که بیاییم هفت محله در اصفهان درست نماییم و هر محله متعلق به یک سری هنرمند باشد و در آنجا خانه هایی ساخته شود و زیر خانه ها گالری همان هنرمند باشد یعنی بطورمثال مرحوم استاد رستم شیرازی طبقه بالا زندگی کند طبقه پایین گالری باشد و کارهای او ارائه شود و بعنوان کارگاه ها در آن کار کند. در همه این محله یا خیابان، هنرمندان نگارگری حضورداشته باشند؛ یا یک محله فقط خطاط ها باشند و هریک از آنها یک میدانگاه داشته باشند بطورمثال پنجاه خطاط در آن محله یا خیابان است و کل آنجا در ارتباط با مسائل خط باشد، در فروشگاه فقط لوازم خطاطی بفروشند و در آن محل یک گالری وجود داشته باشد که هنرمندان خطاط آثار خودرا در آنجا به نمایش بگذارند. برای نقاشان همین کار را بکنند، برای ساز سازها همینطور. این آرزویی است که من از خیلی قبل دوست داشتم صورت گیرد و خیلی هم پیگیری کردم اما قسمت نشد که من در حوزه هنری باشم و جابه جا شدم.
مورد دیگری که دوست داشتم انجام بدهم و یک زمانی هم با آقای جهانگیری در بین گذاشتم این بود که هر توریستی، هر آدمی، هر وزیری و هر رییس جمهوری به اصفهان می آید وقتی شما می خواهید اصفهان را به او نشان دهید میدان امام و نهایت دوتا پل را به او نشان می دهید، پیشنهاد من این است که بیایید به صورت ماکت اصفهان را بسازیم و بطورمثال بگوییم اینجا مسجد جامع است و بعد بر طبق این ماکت کوچک فرد را به دیدن نقاط مختلف ببریم؛ یعنی به آن فردی که به اصفهان می آید بگوییم که شما بطورمثال برای چهار ساعت به اصفهان آمدی و بنابراین ما این تعداد مرکز فرهنگی داریم ولی تو را با عنایت به زمانت می توانیم پنج نقطه ببریم و حالا خودت می توانی اولویت را تعیین کنی. البته می توانیم یک مانیتور هم بگذاریم و تصاویر مکان ها را به او نشان دهیم. آقای جهانگیری از این ایده خیلی خوشش آمد. یک کارگاه نجاری داشتیم که دو سه نفر از هنرمندان در مجموعه ما کار می کردند و ماکت کوچک میدان امام را ساختند و مدتی هم دفتر آقای جهانگیری بود که بعد ایشان وزیر شدند و بعد این حرکت ادامه نیافت. بعد فهمیدم که در دبی و دو سه تا کشورها همین کار را انجام دادند و چقدر این حرکت می توانست کار بزرگی برای اصفهان باشد.
باسابقه ترین فرد در مقام مسئول حوزه هنری اصفهان شما هستید. درست است؟ پس از شما چه کسی رییس حوزه هنری شد؟
بله. آقای مسعود صفوی که البته مدت کمی این مسئولیت را به عهده داشتند چون بعنوان مسئول واحد انیمیشن حوزه هنری تهران منصوب شدند. بعد آقای سیدنیا رییس حوزه هنری اصفهان بودند که ایشان هم به تهران رفتند، سپس آقای دکتر احمدی فر و الان هم آقای شاهمرادی.
اگر الان از شما بخواهند به حوزه هنری برگردید، برمی گردید؟
باز هم می آیم.
«رشته ای بر گردنم افکنده دوست/ می کشد هر جا که خاطرخواه اوست.»




منبع:

1400/05/16
20:56:42
5.0 / 5
641
تگهای خبر: آثار تاریخی , آموزش , پزشك , تاریخی
این مطلب را می پسندید؟
(1)
(0)

تازه ترین مطالب مرتبط
نظرات بینندگان در مورد این مطلب
لطفا شما هم نظر دهید
= ۸ بعلاوه ۴
سفرگو SafarGoo

سفر سفرگو

گردشگری و توریسم

safargoo.ir - تمامی حقوق سایت سفرگو متعلق به آن و محفوظ می باشد